کلاهی یا معتمدی؛ عامل ترور هفتم تیر کیست؟

با گذشت ۴۱ سال از حادثه بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی ایران و شهادت دکتر بهشتی و بیش از ۷۲ تن از یاران ایشان، وضعیت محمدرضا کلاهی صمدی، عضو نفوذی گروهک منافقین و عامل این ترور، مبهم است

به گزارش دیده بان، «محمدرضا کلاهی صمدی» در تاریخ معاصر به‌عنوان عامل بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه تهران مطرح است. وی عامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق(گروهک تروریستی منافقین) در این حزب بود و در شب ۷ تیر ۱۳۶۰ و پیش از شروع جلسه حزب، به‌بهانه تهیه بستنی سالن اجتماعات را ترک کرد و هرگز بازنگشت.

با انفجار بمب و شهادت دکتر بهشتی و برخی کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران، کلاهی از کشور گریخت و با درخواست پناهندگی سیاسی از هلند، با عنوان مستعار «علی معتمدی» به‌عنوان تکنسین برق در آمستردام به زندگی‌اش ادامه داد.

مقامات جمهوری اسلامی با محرزشدن نقش او در این ترور تلخ، به‌صورت غیابی به اعدام محکومش کردند، اما او با هویتی جعلی و زندگی مخفی از این حکم گریخت تا اینکه در ۲۴ آذر ۱۳۹۴، علی معتمدی در هلند به ضرب گلوله دو ناشناس کشته شد.

دادستان عمومی هلند گفته بود این دو نفر از شخصی به‌نام «نااوفال اف» که یک جانی حرفه‌ای است و آن زمان در زندان بوده، دستور قتل دریافت کرده‌اند و حتی از علت اصلی قتل علی معتمد هم بی‌خبر بوده‌اند. مقام‌های هلندی می‌گویند توانسته‌اند به محتوای مکالمات تلفنی متهمان دست پیدا کنند که در یکی از این مکالمات تلفنی، یکی از متهمان می‌گوید: «نمی‌دانم چرا باید او را بزنیم و البته نمی‌خواهم هم بدانم. ها‌ها‌ها!»

 

محمدرضا کلاهی؛ از خیانت تا هلاکت

 

وی در سال۱۳۵۷ به سازمان تروریستی منافقین پیوسته بود. کلاهی از جمله افرادی بود که از همان ابتدای جذب از سوی سازمان برای نفوذ در مراکز حساس نظام انتخاب شده بود و به همین دلیل نیز با دستور سازمان هیچ‌گاه عضویت وی در تشکیلات منافقین علنی نشد. وی ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت عضو بود و پس از مدتی با خط‌دهی سازمان از انجمن اسلامی جدا شد.

با هدایت سازمان، کلاهی توانست خودش را وارد کمیته انقلاب اسلامی، ولی عصر (عج) تهران در خیابان پاستور کند و از آنجا نیز توانست به حزب جمهوری اسلامی وارد شود. رفتار برنامه‌ریزی‌شده کلاهی برای جلب اعتماد باعث شد کم‌کم به‌عنوان جوانی باانگیزه و معتقد در تشکیلات حزب جمهوری اسلامی رشد کند و درنهایت به سمت مسئول دعوت‌ها برای کنفرانس‌ها، میزگرد‌ها و جلسات برسد.

حزب جمهوری اسلامی به‌راحتی پذیرای جوانان حزب‌اللهی بود و از علاقه آن‌ها برای ورود به سیاست استقبال می‌کرد. برخی افراد جذب‌شده در حزب حتی از طریق پرکردن یک برگ فرم در مساجد و بدون تشریفات یا اخذ استعلامی به این کار مبادرت می‌کردند.

«علی موسی‌رضایی» از اعضای گزینش حزب در دفتر تهران و از حاضران در صحنه انفجار دفتر حزب که با کمک امدادگران زنده مانده است، درباره شیوه گزینش حزب جمهوری اسلامی می‌گوید: «در گزینش اعضای حزب سخت‌گیری کامل داشتیم. این‌طور نبود که حزب تشنه عضو جدید باشد. اینجانب به‌عنوان یکی از اعضای گزینش دفتر تهران شاهد رعایت همه نکات گزینشی بودم. پرسش‌نامه دقیق و جامعی تهیه شده بود که افراد هنگام ارائه درخواست عضویت آن را تکمیل می‌کردند. ما برای تحقیق به محل سکونت و کار آن‌ها می‌رفتیم. با وجود این، جریان نفاق که تشخیص آن بسیار مشکل است، با هدف تخریب و ضربه‌زدن وارد حزب شده بود و محمدرضا کلاهی که یکی از این افراد بود، توانست وارد حزب شود و آن جنایت هولناک را رقم بزند.»

مسئول مستقیم محمدرضا کلاهی در سازمان منافقین یکی از افراد رده‌بالای کادر مرکزی سازمان به‌نام «هادی روشن‌روان» با نام مستعار مقدم بوده است. محمدرضا کلاهی برای همه اقداماتش از محل زندگی، رفت‌وآمد، شیوه لباس پوشیدن و برخورد، ارتباط‌گیری و هر فعالیت دیگری از سوی مسئول مستقیمش هدایت می‌شده و پیوسته با وی هماهنگ می‌کرده و گزارش می‌داده است.

وی از اول آذر۱۳۵۹ در خانه فردی به‌نام «سید عباس مؤدب‌صفت» به‌عنوان مستأجر سکونت داشته و به‌صورت انفرادی زندگی می‌کرده است. کلاهی هر روز صبح ساعت۷ از خانه خارج می‌شده و هر شب ساعت۸ به خانه بازمی‌گشته است. وی بر اساس آموزش‌هایی که از سازمان دریافت کرده بود، در همه رفت‌وآمد‌ها اطرافش را وارسی می‌کرده تا مطمئن شود هیچ‌گاه تحت تعقیب نیست یا کسی به وی مشکوک نشده باشد. شیوه رفت‌وآمد و زندگی کلاهی که از مدت‌ها قبل به‌دست هادی وی در سازمان منافقین مدیریت می‌شده است، در واقع عاملی بود که تحقیقات نه‌چندان پیچیده حزب برای جذب را پشت‌سر بگذارد.

علی موسی‌رضایی درباره گزینش کلاهی در حزب جمهوری اسلامی می‌گوید: «درباره کیفیت آن اطلاع دقیقی ندارم و تصورم بر این است که وی قبل از معمول‌شدن مراحل گزینش، جذب شده بود. کلاهی توانست با فعالیت‌های تصنعی خستگی‌ناپذیر و تلاش‌های ظاهری و ریاکارانه نظر مسئولان حزب را جلب کند و به‌اندازه‌ای پیش رفته بود که کارگردانی جلسات هفتگی مسئولان سه قوه حزب مانند دعوت، دستور جلسه و پذیرایی را برعهده بگیرد ... خاطرم هست که کلاهی ملعون مقابل درب ورودی جلسات می‌ایستاد و اگر کسی کارت دعوت نداشت، با جدیت که آن هم از روی نفاق بود، مانع از ورود افراد به جلسات می‌شد.» ساختمان محل برگزاری جلسات حزب جمهوری اسلامی در تهران برای ورود و خروج افراد مراقبت‌هایی را نیز در نظر گرفته بود، اما کلاهی برای عبور از این مراقبت‌ها و انتقال بمب به داخل ساختمان حزب آموزش دیده و برنامه‌ریزی کرده بود.

به‌گفته شاهدان عینی و نگهبانان، کلاهی همواره یک کیف سامسونت همراه داشت که مدارک و قرار‌های مربوط به جلسات حزب را با آن حمل می‌کرد. وی چند روز قبل از انفجار، کیف سامسونتش را عوض کرده بود و کیفی بزرگ‌تر را حمل می‌کرد. این کیف بزرگ‌تر می‌توانست محلی برای انتقال تجهیزات بمب به داخل ساختمان حزب باشد.

وی اساسا در طول روز زیاد به داخل ساختمان حزب رفت‌وآمد می‌کرده و همین مسئله باعث آشنایی وی با پاسدار‌های تأمین امنیت ساختمان حزب شده است. غیر از این، سمت رسمی کلاهی در حزب که مسئولیت هماهنگی جلسات بوده است، از جمله دیگر دلایلی بود که سبب شده بود معمولا هنگام ورود بازرسی نشود.

بااین‌حال، نمی‌توان قطعی درباره ورود بمب از طریق کیف سامسونت کلاهی به داخل حزب اظهارنظر کرد و بررسی رفتار‌ها و رفت‌وآمد‌های وی در روز‌های آخر و به‌ویژه روز آخر نشان می‌دهد که کلاهی یک راه دیگر هم برای انتقال بمب به داخل ساختمان حزب در اختیار داشته است.

لحظاتی قبل از انفجار، کلاهی سالن را به‌بهانه خرید پذیرایی برای جلسه ترک می‌کند و فرایند فرار وی نیز از همان لحظه آغاز می‌شود. کلاهی بعد از متواری‌شدن، در خانه‌های تیمی منافقین مخفی می‌شود تا با هماهنگی عوامل سازمان از مرز‌های غربی کشور خارج و به عراق منتقل شود. خروج کلاهی از کشور به‌دلیل جلوگیری از دستگیری چند روز طول کشید و در آن چند روز نیز با پخش عکس‌های وی در روزنامه‌ها از مردم برای شناسایی‌اش کمک خواسته شد و در همین مدت نیز گزارش‌های متعددی درباره محل اختفای وی در مناطقی از جمله جاده چالوس، روستای سیاه‌بیشه و قلعه میرفتاح در اطراف همدان به‌دست می‌آمد، اما هیچ‌کدام از مراجعات به این مکان‌ها نتیجه نداد و وی در نهایت موفق شد فرار کند.

او به‌سرعت خانه‌های محل اقامتش را عوض می‌کرد تا درنهایت بتواند از تعقیب نیرو‌های اطلاعاتی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بگریزد. آنچه بر اثر نشانه‌های کشف‌شده در همان روز‌ها مشاهده شد، این بود که وی در مسیر تهران به شمال دست‌کم در سه خانه و در سه منطقه متفاوت مخفی شده است. مسیر شمال برای رسیدن به مرز‌های غربی کشور هم در واقع به‌نوعی انتخاب مسیر پیش‌بینی‌ناپذیر برای فرار او بوده است.

کلاهی سرانجام از مرز‌های غربی خارج و وارد پادگان اشرف می‌شود. جلوگیری از لورفتن هویت کلاهی به‌قدری برای سران گروهک منافقین اهمیت داشته است که او را با تغییر چهره و اسم مستعار به یکی از مراکز تخلیه تلفنی در بغداد می‌فرستند. اما مدتی بعد برای تعدادی از همکارانش مشخص می‌شود که «کریم رادیو» همان محمدرضا کلاهی، عامل بمب‌گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی، است. زندگی کلاهی در تشکیلات منافقین در عراق دوام زیادی نمی‌آورد، زیرا کلاهی به‌واسطه اقدام مهمی که برای این گروهک تروریستی انجام داد، انتظار داشت در شرایطی بهتر از وضعیت دیگر اعضای منافقین زندگی کند و این مسئله نیز برای سران گروهک تحمل‌ناپذیر است.

اختلافات محمدرضا کلاهی با مسعود رجوی، سرکرده منافقین، به‌قدری زیاد می‌شود که به‌گفته برخی اعضای جداشده که از هویت واقعی کریم رادیو اطلاع داشتند، رجوی یک‌بار به کلاهی می‌گوید: «فکر کرده‌ای، چون یک کار بزرگ انجام داده‌ای هر غلطی بخواهی می‌توانی بکنی؟! تو اگر لازم باشد باید زمین را هم جارو بکشی...»

رجوی تن می‌دهد تا کلاهی از اشرف و عراق برود و در اروپا با شرایط بهتری زندگی کند. با رفتن کلاهی، در پادگان اشرف این شایعه پخش می‌شود که وی برای مأموریت دیگری اعزام شده است و دیگر هیچ‌گاه کسی محمدرضا کلاهی یا کریم رادیو را ندید. بیش از ۲۵ سال بعد در شهری کوچک در ۴۰ کیلومتری آمستردام در هلند یک قتل اتفاق افتاد. در ساعت۶:۳۰ صبح ۲۴آذر۱۳۹۴ (۱۵دسامبر۲۰۱۵) در شهر آلمیرای هلند یک تکنسین برق با تابعیت ایرانی‌هلندی هدف گلوله دو فرد نا‌شناس قرار می‌گیرد. این فرد علی معتمد نام داشت.

حدود دو سال بعد، پلیس هلند با ردگیری تلفن‌های همراه دو ضارب موفق می‌شود آن دو را در یکی از مراکزخلافکاران در آمستردام هلند دستگیر کند؛ دو مردی که یکی ۲۸ سال و دیگری ۳۵ سال داشتند. فرد ۲۸ساله برادر یکی از بزرگ‌ترین خلافکاران و قاچاقچیان موادمخدر در هلند بوده و خودش نیز یکی از ۶۰۰ خلافکار معروف آمستردام است. مرد ۳۵ساله نیز یک قاچاقچی موادمخدر است که سابقه تبهکاری دارد. این دو خلافکار با یک خودرو بی‌ام‌و ساعتی قبل از خروج معتمد از خانه در حوالی منزل وی گشت می‌زدند و بعد از خروجش از خانه، وی را با سه گلوله هدف قرار می‌دهند. ساعتی بعد خودرو بی‌ام‌و در قسمتی دیگر از شهر به‌دست همان دو نفر آتش زده می‌شود و پلیس فقط بقایای سوخته آن را می‌یابد. معتمد دقایقی بعد به بیمارستان منتقل می‌شود، اما فقط تا بعدازظهر همان روز زنده می‌ماند. بااین‌حال دولت هلند هیچ علاقه‌ای ندارد درباره این پرونده صحبت کند که این مسئله‌ای بسیار مبهم و سؤال‌برانگیز است.

 

 

 




انتهای متن/

سه شنبه, 07 تیر 1401 ساعت 12:22

نظر شما

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید