بررسی چرایی پیدایی و گسترش تروریسم بین‌الملل
رابطه "عشق و نفرت" آمریکا با گروهک های تروریستی

رابطه آمریکا با القاعده همیشه رابطه‌ای همراه با عشق و نفرت بوده است، در هر زمان بسته به اينكه اقدامات آنان تا چه حد در راستاي منافع آمريكا بوده يا نبوده است دولت آمريكا نيز از اين گروه‌ها حمايت كرده يا اينكه در قبال آنان موضعي خصمانه اتخاذ كرده است.

موسسه راهبردی دیده بان، پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی نگرانی آمریکا درباره نفوذ روزافزون کمونیسم در جهان فروکش کرد. دشمن سرسختی به نام شوروی ازمیان‌رفته و به رقیبی پرتنش تبدیل‌شده بود. پس‌از آن سال‌ها، نه‌تنها دشمن تغییر کرد بلکه ماهیت تهدید نیز دچار دگرگونی شد. آمریکا این تهدید جدید را «تروریسم بین‌الملل» نام نهاد و حالا بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا هم دشمن داشت و هم رقیب. از سویی دیگر بعد از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، ایالات‌متحده همواره جمهوری اسلامی را تهدیدی جدی علیه منافع خود در منطقه و جهان عنوان کرده است. در کنار این، ظهور پدیده‌ای به نام «القاعده» تهدید جدیدی در برابر آمریکا گذاشت؛ اما این‌همه ماجرا نبود. اگر به چرایی تولد تشکیلاتی به‌عنوان القاعده بپردازیم خواهیم فهمید ایالات‌متحده نه‌فقط در پیدایش این پدیده تروریستی نقش داشته بلکه هرگز با هیچ ابزاری نتوانست به دفع آن نائل آید. آمریکا بنا به دلایل متعدد در پیدایی و گسترش تروریسم بین‌الملل نقش مؤثری ایفا کرده است به معنای دیگر آمریکا در سه سطح موجب تقویت تروریسم شده است؛ سطح اول زمانی بود که با اعمال خود، رانش و اصطعکاک اعتقادی در میان مخالفان خود پدید آورد و منجر به آن شد که این مخالفان تنها راه برون رفت از این وضعیت را ضربه زدن به آمریکا از راه توسل به خشونت بیابند. سطح دوم زمانی اتفاق افتاد که باوجود شعارهای ضدتروریستی، ایالات متحده بیشترین حمایت‌ها را از بزرگترین رژیم تروریستی جهان یعنی اسرائیل کرد. اما سطح سوم زمانی است که این کشور به نام مبارزه با تروریسم اما با هدف‌گذاری غلط، مرتکب اشتباه‌های راهبردی شد و عملا با شکست در مبارزه با تروریسم و حمله به مواضع آنان موجب رشد بیشتر این تشکیلات شدند. توجه به این واقعیت نیز حائز اهمیت است که آمریکا تمایل به وجود تروریسم به عنوان دشمن بیرونی خود دارد و این حقیقت از زمان فروپاشی شوروی در رفتار سیاست خارجی ایالات متحده نمایان است بنابراین اگر آمریکا خود را قدرتی جهانی می‌خواند پس در جهانی‌شدن تروریسم هم باید پاسخگو باشد.

با نگاهی به تاریخچه تروریسم شاهد آن خواهیم بود که هیچ‌گاه پدیده تروریسم به این گستردگی خود را بروز و ظهور نداده است. اگر در انقلاب فرانسه از ماه مه 1793 تا ژوئیه 1794 را دوره حکومت ترور می‌خوانند و کشتارهای دهشتناکی در این دوره رخ داد بازهم نمی‌توان تروریسم بین‌الملل به آن اطلاق کرد. نقطه عطف رونمایی از تروریسم بین‌الملل ایجاد اسرائیل و حمایت آمریکا و سازمان‌های بین‌المللی از اعمال تروریستی این رژیم بود و در مرحله بعدی القاعده قطعه‌های ناموجود این پازل را تکمیل کرد. در زیر به بررسی ویژگی‌های تروریسم بین‌الملل و همچنین بررسی ریشه‌های تولد پدیده القاعده پرداخته خواهد شد، ضمن اینکه به نقش آمریکا در این قضیه نیز اشاره می‌شود؛ در پی پاسخ به سوال‌هایی خواهیم بود که مقامات آمریکایی تمایلی به جواب دادن درباره آن‌ها ندارند. ازآنجاکه امروزه منشأ تروریسم بین‌الملل در دنیا القاعده معرفی می‌شود در نوشتار زیر بیشتر سعی بر آن است که به چگونگی شکل‌گیری و ویژگی‌های این پدیده تروریستی پرداخته شود.

ویژگی‌های تروریسم بین‌الملل

بعد از 11 سپتامبر آمریکا دو روش را به کار گرفت:

1- بوش پسر مطابق رفتار کلاسیک از ابزار نظامی استفاده کرد اما نتوانست تروریسم را از بین ببرد؛ گرچه حکومت‌هایی مانند صدام را نیز سرنگون کرد اما تروریسم همچنان موجود است. شکست این روش بود که موجب روش دوم شد.

2- اوباما از ابزار دیپلماتیک استفاده کرد؛ تا امروز این روش هم جواب نداده اما فارغ از بحث جواب دادن یا ندادن این موارد؛ هر دو روش گفته شده پاسخی است به چیستی تروریسم.

برای درک بهتر باید تروریسم بین‌الملل را شناخت و به بررسی ابعاد آن پرداخت. اگر ویژگی‌های این پدیده شناخته شود معنای آن نیز از لابه لای این خصوصیات به دست می‌آید. تروریسم بین‌الملل تاکنون چند خصوصیت از خود بروز داده است:

1- مرز نمی‌شناسد: یکی از وجوه بین‌المللی بودن این پدیده ورامرزی بودن آن است؛ مقید به هیچ کشوری نیست و خود را متعهد به هیچ دولتی نمی‌داند.

2- پشتوانه ایدئولوژیک یا اعتقادی: القاعده از پشتوانه ایدئولوژیک برخوردار است. همین ویژگی این فرضیه را تقویت می‌کند که آمریکا دشمن اول خود را اسلام می‌داند نه یک کشور یا دولت؛ از همین رو با نمایش اسلام التقاطی، منحرف و وحشیانه القاعده، سعی بر خطرناک جلوه دادن مسلمانان در جهان دارد.

3- عملیات جهانی: منافع دشمن در هر نقطه از جهان را هدف قرار می‌دهد.

4- عملکرد مجمع‌الجزایری: به این معنی که ممکن است در نقطه‌ای از دنیا، هسته‌ای خرابکارانه شکل گرفته و اعلام پیروی از القاعده کند. به همین جهت این تشکیلات چندان ارتباطات سازمانی ندارند و آنچه این‌ها را به یکدیگر وصل می‌کند همان باور و اعتقاد است. برای همین وقتی آمریکا القاعده را در افغانستان مورد هدف قرار داد عملاً این تشکیلات از بین نرفت و در نقاط دیگر هم رشد کرد.

5- در تحمیل خسارت و هزینه مرز و محدودیت ندارد: انفجارهایی در آفریقا، نیویورک، لندن، مادرید و غیره از نمونه‌های آن است.

با توجه به ویژگی‌های یاد شده آمریکا اینچنین نتیجه گرفت که این ساختارها از یک سطح توسعه‌نیافتگی برخوردار است. این موضوع یک بعد مثبت و یک بعد منفی دارد؛ خوب است چون درجه پیچیدگی کار ایالات متحده را پایین می‌آورد اما بد است چون درجه اشتباه را بالا می‌برد و اساساً این سؤال که در این وضعیت به چه کشوری باید حمله کنم؟! بی‌پاسخ مانده و کار را دشوار می‌کند.

برای مقابله با این پدیده باید به بررسی عوامل شکل‌دهنده این پدیده پرداخت. اتفاقا یکی از ابهاماتی که آمریکایی‌ها درباره آن سکوت می‌کنند همین‌جاست. آمریکایی‌ها ریشه‌های اصلی این پدیده را نمی‌گویند و همواره با موضع‌گیری‌های سطحی از کنار آن می‌گذرند. به‌سختی می‌توان قبول کرد کارشناسان وزارت خارجه و مقامات امنیتی آمریکا این‌قدر سطحی به چگونگی شکل‌گیری القاعده نگاه کنند. وقتی با وجود این ابهامات و تحلیل‌های پیچیده، ایالات‌متحده سکوت می‌کند، این گمان در افکار عمومی تقویت می‌شود که ممکن است بتوان رد پایی از خود آمریکا در شکل‌گیری این پدیده یافت، آنگاه این فرضیه تقویت می‌شود که شاید یکی از بازیگران شکل‌گیری این پدیده، از درون آمریکا باشد. ازاین‌رو وقتی غرب درباره چرایی پیداش القاعده سکوت می‌کند لازم است خود به این سؤال پاسخ دهیم که این پدیده چیست؟

القاعده؛ واکنش به سه ناکارآمدی تاریخی

اگرچه تعاریف مختلفی برای تروریسم بین‌الملل وجود دارد اما روی نمودهای تروریسم اتفاق‌نظر وجود ندارد. بااین‌حال یک نقطه آغاز بسیار کلیدی که بیشتر نظریه‌پردازان بر روی آن اتفاق‌نظر دارند این است که تروریسم یک حرکت عکس‌العملی است. عکس‌العمل به چه چیزی؟ اگر عکس‌العمل به یک حکومت باشد، پس رفتار هم علیه همان حکومت است، نه همه حکومت‌ها. اگر عکس‌العمل به یک سیاست است، رفتارها نیز همان سیاست را هدف قرار می‌دهد؛ اما اگر عکس‌العمل جهانی بود، رفتارها نیز جهانی خواهد شد. به همین جهت این گستردگی عکس‌العمل، به یک پدیده گسترده مرتبط است. پیش از پرداختن به ماهیت القاعده به‌عنوان یکی از وجوه تروریسم بین‌الملل و بیان تعاریف و ویژگی‌های آن، باید این نکته را در گوشه‌ای از ذهن به خاطر سپرد که عمده نیروهای القاعده در خاورمیانه بوده و مرکزیت اندیشه آن نیز در این منطقه است؛ پس در این موقعیت مکانی اتفاقی افتاده که نمی‌تواند بی‌ارتباط با چیستی القاعده باشد.

با این توضیحات وقتی افرادی در القاعده عکس‌العملی جهانی از خود بروز می‌دهند نشان‌دهنده وجود سه ویژگی در این افراد است؛ آگاهی از این سه خصوصیت به بخشی از چیستی این تشکیلات پاسخ خواهد داد:

1- به لحاظ اعتقادی: خود را برتر می‌دانند؛ اعضای القاعده که خود را مسلمان می‌دانند با تاکید بر این‌که اسلام آخرین و برترین دین خداست، خود را برترین‌ها در دنیا می‌دانند. با همین اعتقاد بسیاری از عملیات‌های خود را توجیه کرده و اعمال خود را ناشی از منبعی دینی عنوان می‌کنند. این تشکیلات با رویکردی سلفی‌گری، با بازتولید خشونت، برتری دوباره اسلام را تنها از این مسیر ممکن می‌دانند.

2- به لحاظ تاریخی: حافظه تاریخی القاعده، وجود امپراتوری‌های بزرگ اسلامی در گذشته همچون امپراتوری مصر یا عثمانی را مایه برتری خود دانسته و وضعیت امروز خود را ناشی از دشمنی غرب می‌داند. القاعده معتقد است که به لحاظ تاریخی بیشترین افتخارات را داشته است.

3- به لحاظ اقتصادی: با توجه به این‌که بیشترین منابع نفت و گاز دنیا در خاورمیانه و سایر کشورهای اسلامی قرار دارد، اعضای القاعده معتقدند صاحب بخش زیادی از ثروت دنیا هستند که غرب آن را در چند دهه گذشته به یغما برده است.

موارد ذکرشده اگرچه واقعیت دارد اما تصویر امروز کشورهای اسلامی فقر و توسعه نیافتگی است. این واقعیت نشان می‌دهد نه‌فقط کشورهایی مثل افغانستان تحقیر شده‌اند، بلکه برخی از شیخ‌نشین‌های خلیج‌فارس هم با اجرای خط به خط راهبردهای آمریکا عملاً استقلال خود را واگذار کرده‌اند.

مقصر کیست؟

در این‌چنین شرایطی برای تغییر وضع باید دید مقصر کیست؟! ذکر این نکته نیز مهم است که برخلاف باور عموم که القاعده‌ای‌ها را افرادی بی‌سواد می‌دانند باید گفت بیشتر افراد آن از قشر متوسط و تحصیل‌کرده دانشگاهی هستند. یعنی نخبگانی هستند که راهبرد خروج از این وضعیت را در واکنش تند به اقدامات دشمن خود می‌بینند. برای یافتن مقصر توجه به سه مؤلفه یا بهتر بگوییم سه ناکارآمدی یا اشتباه تاریخی که حداقل در 2 قرن گذشته وجود داشته راهگشا خواهد بود:

1- ناکارآمدی نظام بین‌الملل: در حدود 2 قرن گذشته نظام بین‌الملل حق خاورمیانه را خورده، منابع کشورهای اسلامی را به یغما برده و با نفوذ به این کشورها به ویژه در خاورمیانه همواره حکومت‌های آنان را دست خوش تغییر قرار داده است. از سویی دیگر القاعده بر این باور است که خاورمیانه همواره قربانی جنگ‌های منفعت‌طلبانه آمریکا با شوروی بوده و با بلوک بندی نظام بین‌الملل جز بدبختی چیز دیگر نصیب این کشورها نکرده است.

2- ناکارآمدی قدرت‌های منطقه: القاعده با نگاهی تاریخی بر این نکته تاکید می‌کند که دو سده گذشته یک حکومت خوب نمی‌توان یافت که ممالک اسلامی را از فقر و بدبختی نجات دهد؛ یا به بلوک شرق باج می‌دادند یا به بلوک غرب، یا دست‌نشانده آمریکا و انگلیس بوده‌اند یا کودتاچیان نظامی مورد حمایت غرب روی کار بوده‌اند. ازاین‌جهت به‌شدت به حکومت‌های منطقه بدبین هستند و اگرچه کمک برخی کشورها مانند عربستان را می‌پذیرند اما دست دوستی با هیچ حکومتی نمی‌دهند.

3- ناکارآمدی نخبگان: رهبران القاعده معتقدند سیاستمداران و متفکران این منطقه به سمت هر تفکری ازجمله ناسیونالیسم، سوسیالیسم، کمونیسم، لیبرالیسم، سنتی، مذهبی و مدرن رفتند، هیچ‌کدام به نتیجه مطلوب نرسیده‌اند. برای نمونه این تشکیلات مسئله فلسطین را وجه بارز این امر معرفی می‌کنند که نخبگان کشورهای اسلامی در طول این سال‌ها نتوانسته راه‌حلی برای معضل اعراب و اسرائیل بیابند.

همه موارد بالا نشان از جهانی‌شدن ایده القاعده دارد؛ برای همین حوزه عمل آن نیز جهانی شد از این‌رو اگر آمریکا خود را رئیس جهان می‌داند پس تمرکز عملیاتی القاعده نیز روی این کشور متمرکز خواهد بود و این نتیجه منطقی رهبران القاعده در حملات و اهداف خود است.

اگر توضیحات بالا را بپذیریم می‌توانیم به درک تقارن‌هایی میان واقعیت موجود و اقدامات امریکا در این زمینه نائل آییم. امروز عکس‌العمل‌هایی را در آمریکا می‌بینیم که اوباما و تیم او مورد دوم و سوم را قبول کرده و برای همین معتقد است قدرت‌های منطقه و نخبگان باید تغییر کنند! اتفاقات سال‌های گذشته و سوارشدن آمریکا روی موج مطالبه‌گری مسلمانان از حکومت‌های خودشان و متعاقب آن انقلاب، کودتا، جنگ و کشتارهای اخیر می‌تواند مؤید این مطلب باشد؛ اما همچنان درباره ناکارآمدی اول سکوت می‌کند. ایالات‌متحده در اجرای این کار معتقد به حرکت نرم‌افزاری است چون حرکت نظامی، دوباره القاعده را تقویت می‌کند، بنابراین سعی بر آن دارد تا اشتباهی که در عراق مرتکب شد را تکرار نکند و در مواقع نیاز به حضور نظامی، با راه انداختن جنگ نیابتی همچون حمله عربستان به یمن اهداف خود را دنبال کند. آمریکا امروزه سیاست خود را بر روی ایجاد حکومت‌های کاملاً همسو متمرکز کرده و ازاین‌رو شاید عربستان نیز در آینده‌ای نه‌چندان دور دچار تحولات بنیادینی شود. ایالات‌ متحده در راستای اجرای این پروژه حتی کشورهایی مانند چین و روسیه را سهیم نمی‌کند تا بتواند منطقه را به نفع خود یکدست کند.

به باور ایالات‌متحده یک مجموعه زمانی می‌تواند توسعه یابد که اجزاء دیگر آن‌هم توسعه یابد؛ اما در این میان بازیگران قدرتمند اهداف خاص خود را دنبال می‌کنند. آمریکا می‌داند که یک دهه بیشتر برای انجام تغییرات خود وقت نخواهد داشت؛ چراکه بازیگران قدرتمند دیگری در راه هستند که توازن را تغییر خواهند داد.

القاعده و آمریکا؛ از عشق تا نفرت

بی‌تردید تناقض در سیاست‌ورزی از سوی ایالات‌متحده آمریکا در مبارزه با تروریسم درحالی‌که خود منشأ و علت‌العلل تروریسم بین‌الملل است در آینده بازهم این کشور را دچار مشکل خواهد کرد. نمی‌توان القاعده را تروریسم نامید اما از اقدامات اسرائیل چشم پوشید. تقریباً امروز رژیم صهیونیستی هیچ‌یک از قواعد و حقوق بین‌المللی ضامن حیات بشریت و حقوق سایر ملت‌ها را رعایت نمی‌کند. حتی در برخی ساختارها و سازمان‌های جهانی وارد نمی‌شود و تاکنون زیر بار NPT نرفته است. آمریکا در حالی هر کس یا چیزی که منافعش را تهدید کند، تروریسم می‌نامد که امروز با حمایت‌های مادی و معنوی این کشور عناصری مانند داعش به جان منطقه افتاده‌اند. آمریکا باید بداند با به راه انداختن نمایش‌های بی‌ثمری مانند «ائتلاف علیه داعش» نمی‌تواند از زیر بار مسئولیت تقویت تروریسم بین‌الملل شانه خالی کند. آمریکا باید در رابطه با نقض‌های سیستماتیک حقوق بشر از سوی رژیم اشغالگر قدس اقدام عملی کند و به این سؤال پاسخ دهد که چرا تشکیلاتی تروریستی مانند القاعده که ایالات‌متحده آن را دشمن خود می‌داند هیچ‌گاه منافع اسرائیل به‌عنوان متحد استراتژیک آمریکا را در هیچ جای دنیا تهدید نکرده است؟! واقعیت موجود آن است که آمریکا عزم جدی برای دفع القاعده نداشته و با انداختن تقصیر به گردن مسلمانان به اسم القاعده همواره به بهره‌برداری‌های سیاسی دست زده است. گزارش‌های پليس فدرال آمريكا نشان مي‌دهد تنها 6 درصد از حملات تروريستي انجام شده در خاك آمريكا از سوی مسلمانان بوده است. اما در آن سوی ماجرا همین گزارش‌ها تصریح می‌کنند كه صهيونيست‌ها بيش از هر مسلماني در آمريكا در طول سه دهه گذشته مرتكب اقدامات تروريستي شده‌اند. روی دیگر سکه اتفاقا نشان از آن دارد که مسلمانان در آمریکا خود قربانیان بزرگ تروریسم هستند. در حالی که مسلمانان فقط 1 درصد از جمعيت كل كشور آمريكا را تشكيل مي‌دهند اما 13 درصد از قربانيان اقدامات تبهكارانه‌اي هستند كه از سوي سايرين و با انگيزه هاي "اسلام‌ستيزانه" انجام مي‌شوند.

موضوع مورد تاسف این است که رابطه آمریکا با القاعده همیشه رابطه‌ای همراه با عشق و نفرت بوده است، در هر زمان بسته به اينكه اقدامات آنان تا چه حد در راستاي منافع آمريكا بوده يا نبوده است دولت آمريكا نيز از اين گروه‌ها حمايت كرده يا اينكه در قبال آنان موضعي خصمانه اتخاذ كرده است و اعضاي اين گروه‌ها را به وسیله پهپادها مورد هدف قرار داده است.




انتهای متن/

شنبه, 05 دی 1394 ساعت 14:15

نظر شما

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید