چاپ کردن این صفحه

گزارش ویِژه
رسانه ملی و کاربست علمیات روانی در مدیریت افکار عمومی

تئوری ارتباطات تلویزیونی ما اسلامی نیست و از اسلامی بودن تنها به حذف صحنه‌های غیرمجاز فیلم‌ها اکتفا کرده‌ایم، هرچند این به معنای نادیده گرفتن زحمات کارمندان و مدیران آن سازمان نیست اما مشکلِ نبودِ تئوری اسلامی در بسیاری از نهادهای فرهنگی و آموزشی حس می‌شود نه فقط صداوسیما.

موسسه راهبردی دیده بان، سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران یا همان رسانه ملی، بزرگ‌ترین، وسیع‌ترین و تأثیرگذارترین رسانه در سطح کشور است؛ اما این تأثیرگذاری می‌تواند در جهات مختلفی باشد. تأثیرگذاری مطلوب زمانی اتفاق می‌افتد که برنامه‌های جامعی برای آینده در جهان پرپیچ‌وخم جذابیت‌ها و تکنولوژی‌ها وجود داشته باشد. در این نوشتار ابتدا با بررسی تاریخچه مختصری از روند تشکیل این سازمان در ایران (قبل و بعد از انقلاب اسلامی) و جریان‌شناسی فکری در آن، به مبانی نظری برای پیوند دانش و ساختار در جهت رسیدن به آینده مؤثر پرداخته خواهد شد و در انتها با معرفی فن‌آوری‌های آینده جهان بشری که از هم‌اکنون بر اساس تحقیقات و پیگیری‌هایی انجام پذیرفته، مختصات فن‌آوری‌هایی که برای ساخت آینده تلویزیون‌ها در سطح جهان پیگیری می‌شود، نشان داده خواهد شد. فن‌آوری‌هایی که در یک دهه آینده بی‌شک صداوسیمای کشور ما نیز با آن‌ها روبه‌رو خواهد شد و اگر می‌خواهد در رقابت با سایر رسانه‌ها از این دور پرشتاب عقب نماند باید از حالا برنامه‌ای برای آینده داشته باشد. همچنین سعی شده در چند بخش مهم‌ترین چالش‌های پیشِ‌روی رسانه‌ملی به ویژه در روندهای امنیت ملی و عملیات روانی بررسی و توضیح داده شود.

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران درباره وسایل ارتباط‌جمعی می‌گوید: «وسایل ارتباط‌جمعی (رادیو ـ تلویزیون) بایستی در جهت روند تکاملی انقلاب اسلامی در خدمت اشاعه فرهنگ اسلامی قرار گیرد و در این زمینه از برخورد سالم اندیشه‌های متفاوت بهره جوید و از اشاعه و ترویج ویژگی‌های تخریبی و ضد اسلامی جدّاً پرهیز کند. پیروی از اصول چنین قانونی که آزادی و کرامت ابناء بشر را سرلوحه اهداف خود دانسته و راه رشد و تکامل انسان را می‌گشاید، بر عهده همگان است و لازم است که امت مسلمان با انتخاب مسئولان کاردان و مؤمن و نظارت مستمر بر کار آنان به شکلی فعالانه، در ساختن جامعه اسلامی مشارکت ‌جویند. به امید اینکه در بنای جامعه نمونه اسلامی (اسوه) که بتواند الگو و شهیدی بر همگی مردم جهان باشد، موفق گردد.»

نخستین سؤالی که به ذهن هر انسان دغدغه‌مندی در حوزه فرهنگ این جامعه، درباره سازمان بزرگ و مهمی مانند صداوسیما می‌رسد، این است که صداوسیمایی که به لحاظ فردی و اجتماعی و در مسیر تکاملی انقلاب اسلامی، برای بسیاری از افراد دارای اهمیت بی‌مانند و بی‌همتایی است، در 10 سال آینده چگونه و با چه مسائلی مواجه خواهد بود؟ و این تغییر چه آثاری را بر امنیت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه ایرانی بر جای خواهد گذاشت؟ آیا همچون چیزی که در قانون اساسی آمده خواهد توانست الگویی برای مردم جهان باشد یا برعکس از بیرون مرزهای فکری و اعتقادی خود الگو خواهد گرفت؟

رسانه فقط محل انتقال اطلاعات نیست بلکه فرهنگ‌ساز و اندیشه‌ساز است اما در ایران، رسانه بسیار دست پایین گرفته‌شده است؛ شاید یکی از علل انحطاط علوم انسانی در کشور ما همین مورد باشد. به‌نوعی خلاقیت علوم انسانی وابسته به رسانه است که در سطوح عام‌تر خود به رسانه‌های فراگیری همچون تلویزیون می‌رسد. بر این مبنا رسانه می‌تواند دانش را به سیاست و سیاست را به قدرت تبدیل کند و اگر رسانه‌های ایران به‌ویژه رسانه ملی می‌خواهند در چنین ساختی قرار گیرند باید خود را بازیابند؛ یعنی تجدید سازمان کرده و خودشان را برای ورود به عرصه‌های سنگین جهانی و بین‌المللی آماده کنند.

از تلویزیون ملی تا رسانه ملی

سازمان صداوسیما که پیش از انقلاب «تلویزیون ملی ایران» نامیده می‌شد، در اول فروردین سال 1346 شکل گرفت و بعدها نام سازمان بر خود نهاد. پس از پیروزی انقلاب همان ساختار با تغییراتی کار خود را با نام «صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران» آغاز کرد. صداوسیما برمبنای برآوردها تا انتهای سال 1388 چیزی نزدیک به 46هزار کارمند داشته و تا سال 1384 توان تولید بیش از 60هزار ساعت برنامه را داشته که این مقدار را در بیش از 175هزار ساعت پخش نموده است.

از زمان تأسیس، این سازمان جریان‌های مختلفی را به خود دیده است. زمانی که محمدرضا پهلوی، «رضا قطبی» را در سال 1342 به ریاست این سازمان منصوب کرد، جریان سوسیالیستی در آن قدرت گرفت. وی پسردایی «فرح دیبا» همسر محمدرضاشاه بود و از زمان دانشجویی به‌عنوان دانشجویان ملی‌گرای عضو حزب «پان‌ایرانیست» فعالیت می‌کرد. او خود را سوسیالیست می‌نامید و از مسئولین مستقیم جشن‌های هنر شیراز بود؛ وی همچنین کسی است که خطابه معروف شاه به مردم را نوشت که در اواخر حکومت پهلوی از تلویزیون ملی پخش شد. از همان زمان جریانات چپ در تلویزیون فعالیت داشتند.

پس از انقلاب، با حضور «صادق قطب‌زاده» تفکرات لیبرالی در این سازمان تقویت شد. وی نخستین رئیس سازمان صداوسیما پس از انقلاب بود که از سال 1358 کار خود را شروع کرد و همچون برخی لیبرال‌های مسلمان تلاش زیادی برای آزادی گروگان‌های لانه جاسوسی کرد.

 

 فرمان

 

حضور قطب‌زاده به همراه دکتر مبلغی، قائم‌مقام وقت سازمان در آبان 1359 در برنامه‌ای تلویزیونی با عنوان «بحث آزاد» درباره عملکرد رادیو ـ تلویزیون پس از انقلاب، درحالی‌که کشور در شرایط جنگی به سر می‌برد، جنجال‌ها و حاشیه‌های بسیاری را به وجود آورد که در نهایت منجر به بازداشت و برکناری قطب‌زاده شد. در پی پخش این برنامه انتقادی، ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع و دادستان کل کشور بیانیه‌هایی منتشر کردند. ستاد تبلیغات جنگ با انتقاد از آنچه گروه‌گرایی‌های ناشی از نبود تقوا می‌خواند، از پیگیری پخش این برنامه از مسیر مراجع قضایی کشور خبر داد. پس‌ازاین ماجرا، هم‌زمان آقای موسوی‌اردبیلی دادستان کل کشور در بیانیه‌ای «علی‌اکبر محتشمی‌پور و عبدالله نوری» را مشترکاً به سرپرستی صداوسیما منصوب کرد. در دوران مسئولیت قطب‌زاده، شکایت‌های بسیاری از رفتار وی به دفتر امام(ره) می‌شد که منجر به تذکرات متعدد ایشان به وی شده بود. سید محمد موسوی‌خوئینی‌ها، محمد هاشمی‌رفسنجانی، علی لاریجانی و عزت‌الله ضرغامی سایر رؤسای سازمان بوده و در حال حاضر محمد سرافراز این سمت را برعهده دارد.

در اسناد راهبردی، توجه به الگوی اسلامی در فعالیت رسانه ملی لحاظ شده است اما شاید نبود برنامه‌ای مشخص و اجرای آن موجب شده برنامه‌ها و تولیدات صداوسیما همچون پاندول ساعت گاهی به چپ رفته و گاه به راست. به معنای دیگر گرچه ساختار اسلامی است اما چون معیارها مشخص نیست نظام معنایی مشخصی در رسانه ملی حاکم نیست. برای همین در کنار برنامه‌های خوب و سالم و همچنین تولیدات مذهبی و اسلامی، به ناگاه سیاه‌نمایی چپی هم نمایش داده می‌شود. در مقابل گاه آرمان‌گرایی انفعالی تصوف نیز به نمایش در‌می‌آید و حتی تفکرات پاپی هم خودنمایی می‌کند، مانند سریالی به نام «شمسی و مادام» که شخصیت پرخاشگر شمسی به‌عنوان یک زن سنتی ایرانی در کنار شخصیت آرام و مهربان مادام به‌عنوان یک زن مسیحی قرار می‌گیرد! این سیستمِ از همه‌رنگ، از قوام نظام معنایی اسلامی در رسانه‌ ملی جلوگیری می‌کند. سیستمی که حتی برخی عرفان‌های شرقی و غربی در آن نیز گاه به نمایش در می‌آیند. به‌عنوان‌مثال می‌توان به سریال «پنجره» که در زمستان 1390 از شبکه 5 پخش می‌شد اشاره کرد که در آن تفکرات «پائولو کوئیلو» نمایش داده شد که نمونه‌ای از فرقه‌های جادو‌مدار و تقدس‌بخش به جادو است.

یا نمایش عرفان انرژیایی «فنگ‌شویی» در بخشی از سریال پایتخت 4 که «چوچانگ» همسر چینی ارسطو آن‌ را انجام می‌داد. در نگرش فنگ‌شوی، چی (Qi یا Chi) نوعی انرژی است که اگر در حالت مثبت باشد «شنگ‌چی (Sheng Chi)، دَم کیهانی یا انرژی حیاتی» نامیده می‌شود و شانس خوب را به انرژی فیزیکی، روابط عاطفی و رفاه مادی تبدیل می‌کند.

آینده برای کدام ملت است؟

آینده از آن‌کسی است که بتواند آن را پیش‌بینی یا حداقل آن را تخیل و ترسیم کند، هرچند تخیل بی‌معنا و مفهوم ثمری ندارد جز به انحراف رفتن. برای آینده‌نگری باید ابتدا معقول را شناخت، بعد محسوس را شناسایی کرد و درنهایت رابطه بین معقول و محسوس را که متخیَّل و موهوم است پیدا کرد. نمی‌توان متخیل به جامعه تحویل داد؛ چراکه خیال‌بافی آسان است و از همین روی قرآن کریم خیال‌بافی را مذموم می‌داند. «إنَّ اللّه لا يُحِبُّ كُلَّ مُختالٍ». چون تخیل، نادیده‌ها را می‌بیند و آنچه را با دیده حسی و قوه عقلی دیده نمی‌شود، مشاهده می‌کند و عقل نیز از پرواز بی‌معنا و مفهوم خیال جلوگیری می‌کند. اما آینده چیست؟ آینده زمانی است که نیامده و به عبارتی زمانی است که مثل گذشته موجود نیست، بنابراین سخن گفتن درباره چیزی که موجود نیست سخت است. حلقه رسیدن از گذشته به آینده تکرار است و ازآنجایی‌که زندگی نیز به‌نوعی تکرار دارد، می‌توان پیش‌بینی کرد که احتمالاً گذشته تکرار خواهد شد اما با ویژگی‌هایی متفاوت.

تقریباً همه مکاتب تاریخی بر این باورند که برای تسلط بر آینده، باید تاریخ را دانست. دو رویکرد قالب در تاریخ وجود دارد؛ اول رویکردی عرفانی و دوم رویکردی اومانیستی. اولی برای فهم تاریخ، در پی‌شناخت خدا و سنت‌های الهی است و دومی بر این باور استوار است که انسان تاریخ را با جنگ یا ابزارسازی و فن‌آوری می‌سازد. آنچه در غرب رایج است رویکرد دوم است که جنگ‌های تمدن غرب را برای آینده عنوان می‌کند. اما آنچه در غرب و شرق، در رویکرد مذهبی یا اومانیستی نقطه اشتراک بوده، آن است که بدون نگاه به گذشته و ترسیم آینده، نمی‌توان به تمدن رسید. آنچه هگل می‌گوید که «قدرت‌ها از تاریخ عبرت نگرفته‌اند، قدرت‌ها نادان می‌شوند به‌این‌علت که قدرت اندیشه و آینده‌نگری را از دست می‌دهد» مؤید همین مطلب است.

ایران در کجای نظام رسانه‌ای قرار دارد؟

فرهنگ، نرم‌افزار زندگی است، وسیله پویایی فرهنگ و زندگی، ارتباطات است و وسیله ارتباطات نیز چیزی نیست جز رسانه. تاریخ‌دانان رسانه‌های مکتوب را مبدأ تاریخ می‌دانند. این رسانه‌های مکتوب می‌توانند یک کتیبه سنگی روی دیوار و با خط میخی باشد یا کتابی که امروز در دست ما است. آنچه مهم است اینکه کتاب، رسانه نخبگان است و رسانه از کتاب نشأت ‌گرفته است. در کنار کتاب دو رسانه دیگر یعنی مطبوعات و سینما به وجود آمده‌اند. مطبوعات سطح ارتباطی را به سطح عموم مردم نزدیک می‌کند و خود را در رادیو به‌صورت رسانه شنیداری بازخوانی می‌کند، حال آنکه صامت است و سینما خود را در تلویزیون عمومیت می‌بخشد. درواقع می‌توان این نظام رسانه‌ای را این‌گونه ترسیم کرد که کتاب به‌عنوان رسانه نخبگان در جایگاه سر قرار می‌گیرد. این نظام رسانه‌ای دو دست دارد که مطبوعات و سینما هستند و دو پا دارد که رادیو و تلویزیون نام دارند. نقش تلویزیون را در این نظام رسانه‌ای بهتر می‌توان تحلیل کرد. در بیشتر کشورها رادیو و تلویزیون مأموریت انجام توسعه آمرانه و از بالا به پایین را بر عهده داشته‌اند و از همین رو عمومیت آن‌ها بیشتر بوده است اما مشکل از جایی آغاز می‌شود که دعوایی میان رسانه‌های کتاب، مطبوعات و سینما با رادیو و تلویزیون درافتد که این امر منجر به جدایی نخبگان، مردم و حکومت خواهد شد. بدین معنا که می‌بینیم رسانه‌هایی همچون مطبوعات و سینما خلاف چیزی عمل می‌کنند که در رادیو و تلویزیون پیگیری می‌شود. به نظر می‌رسد این اتفاق امروز در کشور ما نیز تا حدودی رخ‌داده است. این دعوا نه بر سر فرعیات بلکه در اصل قضیه یعنی به نوع نگاه رسانه به فرهنگ، انسان، تاریخ و اعتقادات بازمی‌گردد. اگر ندانیم موضوع کار رسانه چیست نمی‌توانیم برای آینده فکر کنیم. اگرچه موضوعاتی همچون روش‌ها، ادبیات، نوع تجهیزات و تکنولوژی در رسانه و به‌ویژه رسانه ملی مهم است اما مبنای مهم در این قضیه نوع نگاه ایران به‌عنوان یک کشور اسلامی و تفاوت آن با سایر کشورهاست که این تفاوت در نوع نگاه به‌ویژه به انسان خلاصه می‌شود.

مأموریت صداوسیما چیست؟

مبنای هرگونه معرفت، جهان‌شناسی است و برای حرکت به جلو در جامعه در هر قالب و ساختاری، نیاز به جهان‌شناسی لازم و ضروری است. اینکه جهان را چه بدانیم و راه شناخت آن را چگونه بشناسانیم، دو مقوله درونی در مفهوم جهان‌شناسی است. مهم‌ترین مبنای جهان‌شناسی اسلامی فطرت است؛ چراکه بر مبنای آموزه‌های اسلام، جهان مفطور است و خداوند فاطر.

فطرت در زبان قرآن به معنای «خلقتِ هدایت‌یافته» است. از سویی مردم که در ادبیات قرآنی با واژه «ناس» تعبیر می‌شوند بعد انسان‌شناسی فطرت‌اند و زندگی مبنای بنیادی ایشان بوده و آنچه موجب اشتراک همه این انسان‌ها می‌شود زندگی است. بعد از چارچوب معرفتی یادشده نوبت به روش‌شناسی آن می‌رسد. جهان مفطور با یک روش شناخته می‌شود و آن شهود موجود در زندگی روزمره انسانی است.

روش‌شناسی علوم انسانی اسلامی بر پایه عرف رقم می‌خورد و عرف بر اساس زندگی روزمره مردم شکل می‌یابد؛ یعنی سطح فطرت در سطح کلامی و معرفت‌شناسی و جهان‌شناسی به سطح معرفت که می‌رسد تبدیل به عرف می‌شود که اساس روش‌شناسی علوم‌ انسانی ـ اسلامی است. پس دانش اسلامی نه بر اساس سوژه نخبه‌گرای خودبنیاد که بر پایه عرف مردم‌محور شکل می‌گیرد و چون متصل به فطرت است به علوم سکولار تبدیل نمی‌شود.

اندیشمندان معتقدند فلسفه تاریخ، شناخت ارتباط میان جهان پدیداری و آرمان‌های مبتنی بر آن با واقعیت‌های فعلی جامعه است که سعی در ایجاد آرمان قابل تحقق در جامعه می‌کنند. بنابراین، آرمان که موجودی ذهنی است و ریشه در عقاید آدمیان دارد، به‌واسطه فلسفه تاریخ با واقعیت‌های بنیادی یک جامعه پیوند می‌خورد و پس‌ازآن دانش‌های بشری پدید می‌آید که می‌تواند آن آرمان را متحقق سازد.

فلسفه تاریخ که بر اساس تحلیل فلسفی تاریخ بنا می‌شود، راه را به آینده می‌برد و این اتصال زمانی، موجب رشد و تولید معنا و مفهوم خواهد شد؛ چراکه انقطاع تاریخی به انقطاع میان گذشته و آینده می‌انجامد و موجب انحطاط آینده می‌شود و این‌زمانی رخ می‌دهد که ابزاری برای آوردن گذشته به آینده نبوده یا توان چنین کاری را نداشته باشد. ازاین‌جهت برای رسیدن به آینده مطلوب نیازمند بررسی فلسفه تاریخ برای نوآوری و آینده‌نگری هستیم که یکی از ابزارهای پیوند میان گذشته و آینده چیزی نیست جز رسانه‌های بزرگ ارتباط‌جمعی ازجمله رسانه ملی در ایران. بدین معنا صداوسیما به‌عنوان بزرگ‌ترین رسانه کشور مأموریت پیوند بین گذشته و آینده را باید به عهده بگیرد.

در طول تاریخ انقطاع‌های انحطاط‌آوری رخ‌داده که می‌توان به مورد آخر آن یعنی انقطاع سنت و مدرنیسم که از عصر مشروطه شروع شد اشاره ‌کنیم. انقطاعی که مدرنیست‌ها و تجددگرایان با استفاده از ابزارهایی مانند رسانه موفق به این کار شدند. این انقطاع تا جایی پیش رفت که حتی تغییر، در ذائقه نژادی ایرانی‌ها به وجود آمد. در عصر حاضر پخش تبلیغات بازرگانی در صداوسیما با نمایش کودکان چشم‌آبی و موی بور درواقع نمونه‌ای از دریای این انقطاع را نشان می‌دهد.

انقطاع تاریخی، در برهه‌های حساسی از گذشته ایران به وجود آمده و عده‌ای نیز به مقابله با آن پرداختند. به‌عنوان‌مثال فردوسی نخستین کسی بود که با بازتولید فلسفه تاریخی ایران شرایط اتصال تاریخی را فراهم آورد و توانست ایران قدیم را در قالب و محتوای اسلامی بعد از اسلام بازتولید کند. کاری که در دوران صفویه نیز تکرار شد و ایرانیت در محتوای شیعه بازتولید گردید. در حقیقت فردوسی همچون یک رسانه ارتباط جمعی بسیار بزرگ به گذشته و آینده ایران کمک کرد. کسی که متأسفانه در سال‌های اخیر مورد حملات برخی از قشری‌مسلکان قرار گرفت اما رسانه ملی در میان دعواهای سیاسی هیچ بدان نپرداخت. همان قشری‌مسلکانی که امام خمینی(ره) در کتاب شریف «آداب ‌الصلاة» در وصف آن‌ها فرمود:

کسانی که دعوت به صورت محض می‌کنند و مردم را از آداب باطنیه باز می‌دارند و گویند شریعت را جز این صورت و قشر، معنی و حقیقتی نیست، شیاطین طُرُق الی ‌اللّه و خارهای راه انسانیت‌اند و از آن‌ها باید به خدای تعالی پناه برد که نور فطرت‌اللّه را که نور معرفت و توحید و ولایت و دیگر معارف است در انسان منطفی(1) می‌کنند... و حَصر(2) عوالم غیب و جنت‌های موعوده را می‌نمایند به همان مأکولات(3) حیوانیه و مشروبات و منکوحات(4) و دیگر از مُشتَهَیات(5) حیوانی... اینها گمان کنند که حق تعالی این همه بسط و بساط رحمت فرموده و با این همه تشریفات کتاب‌ها نازل فرموده و ملائکة‌الله معظم فرو فرستاده و انبیاء عظام مأمور فرموده برای اداره کردن بطن و فرج، غایت معارف‌شان این است که بطن و فرج را در دنیا حفظ کن تا به شهوات آن در آخرت برسی. (6)

این قشری‌مسلکان دانسته یا نادانسته عاملان انحطاط ایران هستند؛ نکته حائز اهمیت این است که در پی انقطاع تاریخی، انقطاع جغرافیایی و بالعکس نیز رخ خواهد داد. تجددگرایان با انفصال‌گرایی تاریخی در ایران انفصال جغرافیایی به وجود آوردند؛ مثل انفصال جغرافیایی ایران از جهان اسلام در دوران بعد از مشروطه یا انفصال اقوام ایرانی در چارچوب جغرافیای ایران در دوران پس از مشروطه. فرضیه رقیب این موضوع را نیز می‌توان در این اتصال جغرافیایی مشاهده کرد. در زمان انقلاب اسلامی این اتصال جغرافیایی با جهان اسلام برقرار شد اما در دهه هفتاد به بعد دوباره با روی کار آمدن تجددگرایان که اتفاقاً بسیاری از آن‌ها در رسانه‌ها و به‌ویژه رسانه ملی راه یافتند شاهد انفصال جغرافیایی دوباره با جهان اسلام بودیم.

یکی از مهم‌ترین حلقه‌های وصل نظام معنایی ذکرشده در بالا بی‌شک صداوسیما است که در نگاه بنیان‌گذار جمهوری اسلامی ایران نیز جایگاه ویژه‌ای دارد. دریکی از رهنمودهای امام(ره) به مسئولان صداوسیما بر نقش‌های «تربیتی، روشنگرانه، مبارزپروری نسل‌های آینده، استقلال‌طلبی، آزادمنشی و مبارزه با غرب‌زدگی» تأکید شده است تا جایی که ایشان صداوسیما را یک دانشگاه عمومی می‌داند. در یکی از سخنرانی‌ها، امام خمینی(ره) می‌فرمایند:

از تمام دستگاه‌های تبلیغاتی الآن، امروز نقش رادیو و تلویزیون از همه دستگاه‌ها بالاتر است. اگر این اصلاح بشود، یک کشور را می‌تواند اصلاح کند و اگر خدای‌نخواسته انحرافات در این باشد، یک کشور را می‌تواند منحرف کند. (7)

در جای دیگری ایشان می‌فرمایند:

در تلویزیون ـ البته بنگاه بزرگی است ـ مراقبت کنید که یک اشخاص متعهد باشند به اسلام و معتقد به جمهوری اسلامی باشند و بدانند که جمهوری اسلامی یعنی چه. محتوایش باید اسلامی باشد. باید آن‌ها را در رأس کارها قرار بدهید در سرتاسر ایران. (8)

از سویی دیگر مقام معظم رهبری نیز با تأکید بر دانشگاه بودن صداوسیما می‌فرمایند:

صداوسیما مدرسه‌ای عمومی برای همه قشرها در سراسر کشور است. برداشت ما از صداوسیما این است که آن را دانشگاهی برای تدریس اصول اسلامی ـ انقلابی بدانیم. امام که فرمودند دانشگاه، در دانشگاه چیزی تدریس می‌شود. در این دانشگاه چه چیزی می‌خواهد تدریس شود؟ آنچه در این دانشگاه تدریس می‌شود، عبارت از پیام‌ها، پایه‌ها، مفاهیم و درس‌های اسلام ناب و اسلام انقلابی و اسلام واقعی است. این، آن چیزی است که در صداوسیما ایده‌آل است. (9)

ناهمخوانی قالب با محتوا

دانش باید ساختار اجتماعی و سازمان اجتماعی را شکل دهد؛ یعنی ابتدا دانش به وجود می‌آید و سپس بر اساس آن دانش، سازمان تشکیل ‌می‌شود و سازمان جهت رشد دانش را مشخص می‌کند. به این معنا که سازمان، محور رشد می‌شود. اما در ایران چنین قاعده‌ای رعایت نشده است؛ چراکه همواره ابتدا سازمان بوده و بعد دانش آمده است. نمونه بارز این موضوع به درآمد نفت بازمی‌گردد که مبنای همه‌چیز از علم و اقتصاد و... در ایران، نفت شد. ازاین‌رو با همین اقتصاد نفتی وارد جهان شدیم. بنابراین تجدد ایران نیز نفتی شد. برای همین گرچه سال‌هاست نفت داریم اما هنوز اقتصاد نفت و گاز نداریم! نمونه دیگر این قضیه دارالفنون است که نخستین کسانی که از سوی دربار برای تحصیلات عالیه راهی غرب شدند جوانان درباری‌ای بودند که برای فراگیری رشته‌های فنی عازم سرزمین‌های غربی شدند؛ یعنی ابتدا دانشگاه تأسیس شد، بعد دانش آن را وارد کردند، با این تفاوت که حتی در واردکردن دانش نیز توجهی به نیازها نشد.

در رابطه با صداوسیما نیز به نظر می‌رسد قالب و محتوا باهم همخوانی ندارد. به این معنا که قبل از آنکه دانش آن وارد شود صرفاً به قالب‌سازی پرداختیم. ازاین‌رو باید اذعان داشت که تئوری ارتباطات تلویزیونی ما اسلامی نیست و از اسلامی بودن تنها به حذف صحنه‌های غیرمجاز فیلم‌ها اکتفا کرده‌ایم، هرچند این به معنای نادیده گرفتن زحمات کارمندان و مدیران آن سازمان نیست اما مشکلِ نبودِ تئوری اسلامی در بسیاری از نهادهای فرهنگی و آموزشی حس می‌شود نه فقط صداوسیما.

از سویی دیگر بر این نکته باید تأکید کرد که وقتی محتوا ترقی می‌کند، قالب نمی‌تواند توقف کند. تبعیت قالب از محتوا به‌عنوان مسئله هنر مطرح می‌شود. اینکه بسیاری برای سخن خود قالب هنری پیدا می‌کنند، کار اختیاری و انتخابی نیست بلکه قهری است؛ مانند پدری که فرزند خود را از دست ‌داده و وقتی می‌خواهد ابراز تأثر کند گرچه هیچ‌گاه شعر نمی‌گفت در این لحظه کلام موزونی بر زبانش جاری می‌شود و علت این امر فشار محتواست.

آیت‌الله حائری‌شیرازی در تبیین رابطه قالب و محتوا نکات درخور توجهی از منظر تاریخ اسلام بیان می‌کند. وی دراین‌باره می‌گوید:

وقتی شما محتوای عظیمی را می‌خواهید منتقل کنید، قالب ضعیف، ظرفیت تحمل محتوای عظیم را ندارد. هنر به‌عنوان قالب برتر برای محتوای برتر است. زینب کبری ـ سلام‌ الله ‌علیها ـ را وقتی به مجلس عبیدالله آوردند در گوشه‌ای نشسته و بر اعصاب خود مسلط است. عبیدالله خودش آدم پرجنبه و پخته‌ای است و از سران معمولی بنی‌امیه نیست. او فردی است که با یک جمعیت قلیل وارد کوفه شد و با دو سخنرانی کوفه را زیرورو کرد. او با لشکر، کوفه را نگرفت، بلکه با هنر کوفه را گرفت. سخنرانی عبیدالله در مسجدی که پر از بیعت‌کنندگان با مسلم بودند، همه‌چیز را دگرگون کرد. او با لباس ناشناس به این مجلس آمد و در کنار کسانی که با دشمن او بیعت کرده بودند طوری صحبت کرد که مجلس از هم پاشید. تهدیدات او، شمرده صحبت کردن او و قاطع سخن گفتن او، رعبی در آن‌ها ایجاد کرد و این هنر گویندگان است، چه بد باشند و چه خوب... در آنجا این عبیدالله که این تحول را در کوفه ایجاد کرد و خودش سخنران خبره‌ای است وقتی زینب کبری ـ سلام ‌الله‌ علیها ـ صحبت کرد، تحسین کرد اما به سخن زهرآلودی گفت: «إنها سَجّاعة و کان أبوها سَجّاعة» زنی است که منظم حرف می‌زند و صحبتش وزن دارد. سجع و قافیه دارد، بلیغ و فصیح است و پدرش هم سجاع بود. زینب کبری ـ سلام ‌الله‌ علیها ـ جواب می‌دهد: «دلم آتش‌گرفته، سوز دارم، سخنم مرتب می‌شود.» چه زیبا رابطه محتوا با فرم و قالب را بیان می‌کند. می‌گوید این کار را عمدی نمی‌کنم، تصمیم نگرفته‌ام که مسجع صحبت کنم، کلام را موزون نکرده‌ام؛ محتوا، بی‌اختیار کلامم را موزون می‌کند. کلامم در اختیار سوزوگدازم است. (10)

 

نشریه اشارت،موسسه راهبردی دیده بان

پی‌نوشت:

1. خاموش

2. منحصر کردن

3. خوارکی‌ها

4. زنان

5. خواستنی‌ها، هوس‌ها

6. امام خمینی(ره)، آداب الصلاة، ص154.

7. صحیفه امام، ج16، ص118.

8. همان، ج11، ص196.

9. بیانات در دیدار مسئولان صداوسیما، 7مرداد1369

10. مصاحبه با آیت‌الله حائری‌شیرازی، ماهنامه تخصصی صدای‌ جمهوری ‌اسلامی ‌ایران، شماره 53.




انتهای متن/

در همین زمینه بخوانید:

دوشنبه, 03 اسفند 1394 ساعت 13:21