چاپ کردن این صفحه

در گفتگو با "کارلو کوربوچی" حقوقدان ایتالیایی
بهانه های حقوق بشری آمریکا،از چین تا ایران!

اگر به چین حمله دیپلماتیک می‌کنند، اتهام‌شان این است که چین به نقض حقوق بشر محکوم است یا وقتی کشورهای دیگر که ایران را به نقض حقوق بشر محکوم می‌کنند در واقع حقوق بشر و تروریسم مثل یک ابزارهایی هستند که آمریکا بر روی میز نگه داشته است.

در ایران کشوری را می‌بینم که می‌خواهد به ارزش‌های معنوی و عقاید مذهبی خودش پایبند بماند، وقتی ایرانی‌هایی را که خیلی محکم با حجاب خودشان به عقاید مذهبی خودشان پایبند هستند را می‌بینم، حس بسیار خوبی به من دست می‌دهد. خیلی از غربی‌ها هم می‌گویند که دقیقاً همین پایبندی به مذهب است که ما نمی‌توانیم ایران را تحمل کنیم...!

اینها بخشی از صحبت‌های «کارلو کوربوچی» حقوق‌دان مسلمان و مطرح ایتالیایی و نویسنده کتاب مشهور آراء حقوق بشری دادگاه‌های اروپایی است؛ وی‌ را که اخیراً برای شرکت در یک همایش به ایران سفر کرده بود در لابی هتل محل اقامتش در تهران ملاقات کردیم و با وی در زمینه حقوق بشر، آزادی‌های مذهبی، حقوق اقلیت‌ها در اروپا و مقایسه آن با ایران به گفتگو نشستیم.

وضعیت مسلمانان در اروپا را منطبق بر موضوعات حقوق بشری تشریح بفرمایید.

اگر بخواهیم به طور کلی بگوییم، مسلمانان در اروپا برای انجام فعالیت‌های مذهبی‌شان آزادی ندارند و در مورد آزادی بیان و انجام مسائل مذهبی‌شان و فاکتورهای دیگری با مشکل روبه‌رو هستند البته نه از لحاظ ظاهر قوانین بلکه در عمل و در مقام انجام قوانین. مخصوصاً چند سال اخیر و بعد از حوادثی که برای برج‌های نیویورک حدود ده سال پیش در 11سپتامبر2001 اتفاق افتاد، این وضعیت تشدید شد، طبیعی است که ما از خودمان بپرسیم که آیا کل حادثه واقعاً همان‌طور که برای مردم تعریف شده، بوده یا اینکه پشت این قضیه اهداف دیگری پنهان است. همراه این اتفاقات و بعد از آن یک سلسله شرایطی برای مسلمانان ایجاد شده که خیلی زندگی را برای مسلمانان سخت کرده است. با رفتارهای به اصطلاح ضد‌تروریستی که دولت‌ها در پیش گرفته‌اند، مسلمان‌ها خیلی واضح و آشکار و حتی به‌طور قانونی هدف گرفته شده‌اند و اینگونه حقوق اولیه و مسلم مسلمانان نادیده گرفته می‌شود.

آیا حوادث 11سپتامبر برنامه‌ای از پیش تعیین شده برای جلوگیری از گسترش اسلام بود یا اینکه بعد از وقوع دستمایه‌ای برای تحت فشار گذاشتن مسلمانان شد؟

من به عنوان یک حقوقدان و کسی که وکیل مدافع کسانی بودم که در ایتالیا و اروپا به تروریسم اسلامی متهم شده‌اند، به این نتیجه رسیدم که هدف ذکر شده در سوال شما دنبال می‌شود.

عملیات تروریستی با مقیاس‌های وسیع و حد و اندازه زیاد طبیعتاً نمی‌تواند توسط یک گروه تروریستی کوچک انجام شود. دلایل و شواهد زیادی موجود است که بسیاری از این گروه‌های تروریستی در ایالات متحده آمریکا به وجود آمده و حمایت می‌شوند. به لحاظ برنامه‌ریزی و هم به لحاظ مالی طبیعتاً اینگونه فعالیت‌های تروریستی توسط CIAوFBI تنظیم و اجرا می‌شود، چون اینها برنامه‌هایی نیستند که بشود با یکسری اقدامات سرسری انجام داد و احتیاج به برنامه‌ریزی‌ها و حمایت‌های مالی و سیاسی خیلی گسترده دارند.

 

کسانی که به عنوان خبرنگار و محقق قضیه را بررسی کردند آنها نیز به یک سری از مسائل دیگری رسیده‌اند و نتیجه‌گیری کرده‌اند که قطعاً متوقف کردن اسلام و مبارزه با اسلام یکی از اصلی‌ترین اهداف اسلام هراسی بوده و هست. من می‌خواهم بحث را گسترش بدهم یعنی نه‌تنها 11 سپتامبر بلکه یک سری از وقایعی که غیر از وقایع 11سپتامبر اتفاق افتاده با همین هدف اسلام هراسی بوده است؛ بمب‌گذاری مترو لندن که اتفاق افتاد یا فاجعه‌ای که در یکی از میادین مادرید پیش آمد و... نمونه‌هایی از این دست هستند. براساس شواهد و مدارک این مطلب را اعلام می‌کنم که اینها حوادث ساختگی بودند تا در واقع یکسری از دولت‌ها را در اولین گام به تصویب قوانینی با هدف محدود کردن زندگی مسلمانان، مجبور کنند هدف دوم اینکه دولت‌ها را به شرکت در برخی از تجاوزات مجبور بکنند. به عبارت دیگر این اقدامات زمینه‌‌ای شد ملتهای غربی جنگ‌هایی را علیه مسلمانان در دنیا طراحی کنند.

به نکته بسیار خوبی اشاره فرمودید، یعنی بحث ورود دولت‌ها به پدیده جنگ و ترور، شما پدیده تروریسم دولتی و در واقع ورود دولت‌ها به بحث تروریسم را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

وقتی که مسئله تروریسم پیش می‌آید، دولت‌ها قانون تصویب می‌کنند که براساس آن می‌توانند مسلمانان را محدود کنند و به خودشان اجازه دهند که در جنگهای ناتو شرکت کنند. در واقع با بهانه اقدامات تروریستی، مسلمانان را درون کشورشان محدود کنند و برای جنگ خارجی زمینه‌سازی کنند. در تکمیل این بحث می‌توان بحث تروریسم دولتی را مطرح کرد و این نگاه را تایید کرد که برخی دولت‌ها برای پیش بردن اهداف خود به وسیله تروریست‌ها در داخل و خارج از مرزها اقدام می‌نمایند. نکته مهم دیگر آنکه عملیات تروریستی با مقیاس‌های وسیع و حد و اندازه زیاد طبیعتاً نمی‌تواند توسط یک گروه تروریستی کوچک انجام شود. دلایل و شواهد زیادی موجود است که بسیاری از این گروه‌های تروریستی در ایالات متحده آمریکا به وجود آمده و حمایت می‌شوند. به لحاظ برنامه‌ریزی و هم به لحاظ مالی طبیعتاً اینگونه فعالیت‌های تروریستی توسط CIAوFBI تنظیم و اجرا می‌شود، چون اینها برنامه‌هایی نیستند که بشود با یکسری اقدامات سرسری انجام داد و احتیاج به برنامه‌ریزی‌ها و حمایت‌های مالی و سیاسی خیلی گسترده دارند. با طرح این موضوع قصد ندارم بگویم که ایالت متحده آمریکا به‌عنوان مردم آمریکا یا حتی همه ارگان‌های دولتی آمریکا دست‌اندرکار اجرای مسائل تروریستی هستند، بلکه در داخل CIA و در داخل هسته این نهاد‌های دولتی آمریکایی یک تشکیلاتی وجود دارد که از انجام این فعالیت‌های تروریستی در سطحی بالا نفع می‌برند و همین‌ها هستند که اینگونه اقدامات را برنامه‌ریزی و اجرا می‌کنند. طبیعتاً این ارگان‌ها با همه وسعتی که دارند درگیر این مسئله نیستند بلکه بخش‌های محدود و خاصی از این ارگان‌ها به طور خاص و ویژه طراحی شده‌اند تا این جور عملیاتی را هدایت کنند و راهنمایی کنند و به اجرا برسانند.

در بحث تروریسم دولتی رسانه‌ها را چگونه می‌بینید و اساساً چقدر برای رسانه‌ها در پاذل استفاده ابزاری از تروریسم نقش قائل هستید؟ از طرف دیگر بفرمایید رسانه‌ها در ترویج اسلام‌هراسی و در جلوگیری از معرفی اسلام ناب چقدر تأثیر‌گذار هستند؟

طبیعتاً این اخباری را که رسانه‌ها مطرح می‌کنند و بخصوص آن اخباری را که اهداف خاصی را دنبال می‌کنند، از آژانس‌های به اصطلاح معتبر جهانی بدست آمده که کم و بیش همه می‌شناسیم. آژانس‌های معتبر جهانی نیز به طور عمده اخبار خود را از CIA می‌گیرند و این اخبار را معتبر محسوب می‌کنند. این سیکل خبری است که در رسانه‌ها وجود دارد. اما می‌توانم بگویم که خیلی از جراید معتبر و سرشناس جهانی و خیلی از این سایت‌ها نمی‌توانند این مسئولیت را از روی دوش خودشان بردارند و بگویند که ما درجریان پشت پرده وقایع نیستیم! برخی رسانه‌ها به طور آگاهانه ابزار دست کسانی هستند که با اهداف نظامی، فرهنگی و سیاسی این اخبار را تنظیم می کنند. لازم به ذکر است که حمله‌ای که هم‌اکنون به اسلام می‌شود، آخرین مرحله از زمینه‌سازی‌هایی است که قبل از این حمله انجام گرفته است، برای اینکه به این مرحله برسیم فازهای قبلی زیاد وجود داشته است که البته برگرفته از هدف بزرگتری است و آن از بین بردن معناگرایی و معنای عبودیت و ماورایی است. غرب به دنبال این است که اولا معناگرایی و معنویت را بگیرد و در ثانی همه انسان‌ها تا به حدی برساند که به دنبال برآوردن نیازهای مادی خودشان باشند. بنابراین به دنبال برتری بخشیدن اندیشه مادی‌گرایی بر اندیشه ماورایی و خدایی هستند. اگر ما این موضوع را درک نکنیم، در واقع قسمت اعظم وقایعی را که اخیراً در دنیا اتفاق می‌افتد را از دست داده‌ایم و هویت اصلی جریان از شناخت ما خارج می‌شود. دو قرن است که در اروپا فعالیت‌هایی جدی برای غلبه اندیشه مادی‌گرایی بر اندیشه خدایی انجام می‌شود و باید بگویم که با اجرای این طرح و جهانی‌سازی آن، هدف بزرگتری دنبال می‌شود، هدفی که از 200سال پیش به طور جدی برنامه‌ریزی شده و آن هم از بین بردن هویت مذهبی و فرهنگی انسان‌ها و از بین بردن ریشه‌های معنوی بشریت است. اولین اقدامی که درغرب صورت گرفت این بود که کلیسا کاملا موقعیت خودش را از دست بدهد و به عنوان یک عنصر کاملاً بی‌ارزش و غیرقابل قبول از طرف مردم شناخته شود و مردم هیچگونه اعتباری برای مسیحیت و برای کلیسا قائل نشوند. تقریباً قسمت عمده این قضایا توسط انگلیس در شرق صورت می‌گیرد که با ایجاد یک اغتشاش فرهنگی و حمله به سنت‌ها و اندیشه‌های قدیمی و آداب و رسوم و عقاید سنتی مردم در نقاط مختلف جهان شرق در حال پیگیری است. انگلیس سعی دارد هویت فرهنگی و تمدن بزرگ مردم را از آنها بگیرد و حالت بی‌خدایی در آنها بوجود آورد. علت اینکه در این مرحله اینقدر به اسلام حمله می شود این است که اسلام تنها دینی است که پیروانش را چه به لحاظ معنایی و چه به لحاظ دین و اندیشه مردمی حمایت می‌کند و تنها دینی است که در برابر تهاجم فرههگی و اعتقادی مقاومت می‌کند.

آیا در غرب در حوزه قوانین و حوزه عمل برای انتخاب مذهب و التزام به آن آزادی وجود دارد؟

طبیعتاً قانون اساسی کشورهای غربی هیچ منعی برای شما ایجاد نمی‌کند و نمی‌گوید که شما حق ندارید مسلمان شوید یا مسیحی باشید یا شما حق ندارید دین دیگری داشته باشید. اینها به طور قانونی و ظاهر امر است، اما در واقع شرایطی ایجاد شده که شما بخواهید فکر کنید که آیا خدایی وجود دارد؟ یا خیر؟ اصلاً شما برای خودت این مسئله را مطرح نمی‌کنی. در واقع مردم و انسان‌هایی که در غرب زندگی می‌کنند به طور مداوم تحت تهدید نامرئی فکری هستند.

غرب به دنبال این است که اولا معناگرایی و معنویت را بگیرد و در ثانی همه انسان‌ها تا به حدی برساند که به دنبال برآوردن نیازهای مادی خودشان باشند. بنابراین به دنبال برتری بخشیدن اندیشه مادی‌گرایی بر اندیشه ماورایی و خدایی هستند. اگر ما این موضوع را درک نکنیم، در واقع قسمت اعظم وقایعی را که اخیراً در دنیا اتفاق می‌افتد را از دست داده‌ایم و هویت اصلی جریان از شناخت ما خارج می‌شود.

 

تهدیدی که فقط باید زندگی را گذراند و از مسائل مادی زندگی استفاده کرد، عملاً فرصت فکر کردن به مسائل معنوی از انسان‌ها سلب شده و شما فرصت این را ندارید که بگویید الان باید بروم به کلیسا برای عبادت یا فرصتی برای خواندن نماز را در مسجد پیدا نمی‌کنید.

به نکته خوبی اشاره شد، اینکه تنها و مهم‌ترین مانعی که در برابر جهانی شدن تفکر مادی‌گرایی وجود دارد اسلام است؟ با این توصیف آیا الان وضعیت شناخت مردم اروپا از اسلام مطابق با واقعیت است؟

ببینید قطعاً شناختی که در غرب از اسلام وجود دارد، شناختی کاملاً متضاد با واقعیت‌های اسلام است و این نتیجه برنامه‌ای است که رسانه‌ها و جریانات حاکم سیاسی اروپا آن را دنبال کرده‌اند، ولیکن موضوعی دیگر وجود دارد و آن اینکه در شرق و کشورهای اسلامی نیز شناخت از اسلام کاملا دقیق نیست! و روح اسلامی حاکم بر احکام اسلامی کاملاً شناخته نشده است و اهداف عالی اسلام باید بیشتر شناخته شود.

این هدف و روحی را که می‌فرمایید فراتر از احکام است و همه افراد دنیا باید به سمت آن حرکت کنند و آن روح را درک کنند ­بیشتر توضیح دهید؛ آن هدف متعالی که مد نظر شماست و می‌فرمایید که مسلمانان باید ورای احکام به دنبالش باشند، چیست؟

در وهله اول ما باید بدانیم در بعضی از جاها که بر اساس مقررات دینی باید خودمان را محدود کنیم، هدف چه چیزی بوده است؟ و این تازه اولین پله است. همان‌طور که قرآن می‌گوید و در بقیه کتاب‌های مقدس هم آمده است، انجام فرایض و آداب مذهبی، به خدا نفعی نمی‌رساند، باید بدانیم چه چیزی در پشت این مسائل وجود دارد و چه کسی قرار است از این اعمال مذهبی سود ببرد؟ مراسم و اعمال مذهبی که در رأس همه آنها نماز است، با این هدف برای ما قرار داده شده که نوعی ارتباط با الله برقرار کنیم و در واقع آن روحی را که خدا از خودش برما دمیده است به عرصه ظهور برسد. در واقع فرصتی است که ما روح خدایی خودمان را آماده کنیم. اگر ما فارغ از این موضوع بخواهیم مراسم مذهبی را انجام دهیم، فقط به عنوان یک امر اجباری و بدون روح بر ما ظاهر می‌شود. اما اگر ورای این برویم و بفهمیم که هدف اصلی این فرایض چیست؟ و خودمان را به صورت آگاهانه در بالاترین سطح ارتباط مستقیم با خالق جهان قرار دهیم، آنگاه نفع واقعی را می‌بریم. انسان از همین جا باید شروع کند که از خود بپرسد من کی هستم؟ و از این طریق به هویت اصلی خود معرفت پیدا کند.

اجازه بدهید راجع به بحث عقاید بیشتر ادامه ندهیم و به تحلیل سیاسی شما بیشتر بپردازیم. راجع به این حرکت‌ها و انقلاب‌هایی که در منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا رخ داده دو نظریه وجود دارد. یکی این که از لحاظ ژئوپولتیک و بحث امنیت انرژی و مسائل مادی مهم، این اتفاقات کلید خورده و به خاطر همین خاورمیانه آبستن حوادث مهم است و تحلیل دیگر هم این است که مهمترین ویژگی این کشورهایی که در حال تغییر و تحول هستند اسلام حاکم در آنهاست. سوال این است که میان این حرکت‌ها و آن بحث گرایش به معنویت و ترویج مذهب و اسلام ارتباطی وجود دارد؟ این حرکت‌هایی که در خاورمیانه صورت گرفته و همه جهان را درگیر خودش کرده است به این حرکات مادی‌گرایی و خدا‌گرایی ربطی دارد یا خیر. آیا ارتباطی میان این حرکت‌ها و جریانی که از 200 سال پیش برای از بین بردن معنویت آغاز شده بود، وجود دارد؟

دیگرمی‌توانیم بگوییم بله، همه چیز در این راستا حرکت می‌کند، در راستای مبارزه با اسلام و اسلام‌هراسی. اما مطمئن نیستم که از دو قرن پیش تا به حال اسلام در نوک تیر حمله اینها قرار داشته است. آن چیزی که قرار بود مورد حمله و نابودی قرار بگیرد اصل معناگرایی مذهب و اندیشه مذهبی بود. منتهی با توجه به اینکه با مرور زمان به همه ثابت شد، که تنها واقعیتی که در برابر حمله مادی‌گرایی می‌تواند مقاومت کند و مقاومت کرده است و پتانسیل ایستادگی دارد اسلام است، طبیعتاً اینها مجبور شدند با اسلام مبارزه کنند.

مطمئن نیستم که از دو قرن پیش تا به حال اسلام در نوک تیر حمله اینها قرار داشته است. آن چیزی که قرار بود مورد حمله و نابودی قرار بگیرد اصل معناگرایی مذهب و اندیشه مذهبی بود. منتهی با توجه به اینکه با مرور زمان به همه ثابت شد، که تنها واقعیتی که در برابر حمله مادی‌گرایی می‌تواند مقاومت کند و مقاومت کرده است و پتانسیل ایستادگی دارد اسلام است، طبیعتاً اینها مجبور شدند با اسلام مبارزه کنند. الان چرا این قضایا بیشتر متوجه خاورمیانه است؟ به خاطر اینکه مهد اسلام، خاورمیانه است.

 

الان چرا این قضایا بیشتر متوجه خاورمیانه است؟ به خاطر اینکه مهد اسلام، خاورمیانه است. به خاطر اینکه خاورمیانه مسلمان است، خیلی از تحلیل‌گران که قضایا را موشکافانه بررسی می‌کنند، خودشان را محدود می‌کنند که در پس تمام حملات به اسلام و جهان اسلام، منافع نظامی اقتصادی و سیاسی قرار دارد، اما متأسفانه آنها یه نکته خیلی مهم را فراموش می‌کنند که اصل قضیه این نیست؛ اصل قضیه عاری کردن انسان از شناخت و معرفت است. انسانی که آن شناخت واقعی را به هویت اصلی خودش و ریشه خلقت خودش نداشته باشد، طبیعتاً انسان والاگرایی نیست، انسانی است که پایین است و به کمترین بسنده می کند. ما وقتی از خلقت صحبت می‌کنیم، هدف این نیست که از لحاظ علمی چگونه خلق شدیم، بلکه منظور این است که به لحاظ شناخت معرفت واقعی ما ازکجا آمده ایم. انسان از کجاست؟ و به کجا می رود؟

پرچم‌دار بازگشت به معنویت کشورهای اسلامی هستند که عمدتاً در خاورمیانه و شمال آفریقا واقع شده‌اند. بنابراین این تحولات منطقه می‌تواند یک عامل داشته باشد، این که قرار است استراتژی عوض بشود یعنی اگر تا الان با تانک و هواپیما قرار بوده که این کشورهای اسلامی اشغال شوند و مورد حمله قرار بگیرند، نوع حمله قرار است عوض شود و با یک سیستم و ابزار دیگری باشد. ابزارهایی بسیار مرموز و موزیانه که به نوع دیگری می‌خواهند این کشورها را اشغال کنند و مورد حمله خودشان قرار بدهند. بی جهت نیست که در کشورهای اسلامی صحبت از یک نوع به اصطلاح انقلاب یا نهضت زرد و قرمز و نارنجی یا سبز و رنگ‌های مختلف است و شما می‌بینید که انقلاب‌های رنگی صورت می‌گیرد که در واقع اغتشاش ایجاد کردن و بی‌ثبات کردن هدف این انقلاب هاست و کسی که در مرحله اول هدف این حمله‌ها قرار دارد کشوری مثل ایران است. برای اینها خطر اول را ایجاد می‌کند. من معتقدم که یک چنین نیتی وجود دارد و شواهد مرا به این سمت سوق می‌دهند که قرار است که به جای سیستم سخت و هواپیما و موشک از سیستم‌های موزیانه و مرموزتری برای به زانو در آوردن کشورهای اسلامی استفاده شود. خیلی از غربی‌ها معترفند که دقیقاً همین پایبندی به مذهب است که ما نمی‌توانیم ایران را تحمل کنیم. همین خصوصیت ایران و ایرانی است که خوشایند نیست، اینکه از عقاید مذهبی خودشان دفاع می‌کنند. ولی امثال من ‌نمی‌توانیم آنچه را که از 15 سالگی تا به حال دنبالش بودم و آن را در ایران پیدا کرده‌ایم را رها کنیم و دیگر به دنبالش نباشیم.

باتوجه به اینکه وضعیت مسلمانان در اروپا بهم ریخته است و شما با وضعیت مسلمانان اروپا در ارتباط هستید و کتابی هم در همین زمینه یعنی درمورد آراء حقوقی دادگاه‌های اروپا درمورد مسلمانان نوشته‌اید، مقداری در این زمینه توضیح بدهید و ارزیابی خودتان را در مورد وضعیت حقوقی مسلمانان در اروپا و مشخصاً درمورد کتابتان بفرمایید؟

در سالهای گذشته پیش وضعیت مسلمانان در اروپا بسیار غم‌انگیز و ناراحت‌کننده بود و مسلمانان به بهانه فعالیت‌های تروریستی هر هفته مورد تفتیش قرار می‌گرفتند. پلیس خیلی راحت در خانه این افراد می‌رفت و آنها را از درب خانه بیرون می‌آورد و می‌گفتند که چون به مسجد رفته‌اید و در حدود ده تا پانزده نفر دور هم جمع شده‌اید پس شما یک گروه هستید که توطئه‌های تروریستی طراحی می‌کنید! حالا اگر این مسلمان‌ها مراکشی یا اندونزیایی یا از هرجا دیگر که باشند فرقی ندارد و به دلیل اینکه مشکوک هستند، دستگیر می‌شوند. این افراد تا یک‌سال و حتی تا یک‌سال‌ونیم در زندان می‌مانند تا راجع به سرنوشت‌شان تصمیم‌گیری شود. یعنی مسلمانان پیوسته در حالت ارعاب و اتهام تروریست بودن قرار داشتند. در این شرایط بود که من خیلی دوست داشتم حقیقت را منعکس کنم و حقایق را بگویم و برای دادگاه‌هایی که به اتهامات تروریستی مسلمانان رسیدگی می‌کرد اثبات می‌کردم که اینها همه توطئه است و اتهام‌هایی است که خود ماموران انجام می‌دادند و صحنه‌سازی است.

به‌عنوان آخرین بخش از مصاحبه دوست دارم مقداری هم به کشورمان ایران بپردازیم، با توجه به اینکه اشاره شد به کشورهای اسلامی، به نظر شما در جبهه مقدم مخالفین با تفکر مادی‌گرایی چه کشوری و چه جریانی وجود دارد؟ آیا کشورهای سلطه‌جو مبارزات خودشان و برنامه‌ریزی‌هایشان را بر روی کشور خاصی متمرکز کرده‌اند؟ و مشخصاً انقلاب ایران را الگوی انقلاب‌های منطقه که به نظر می‌آید در حال تغییر مشخصات منطقه و حتی شاید در آینده جهان است، می‌دانید؟

شاید خود شما که ایرانی هستید ندانید، ولی انقلاب اسلامی که سال‌ها از تولدش می‌گذرد، با بوجود آمدنش، کسانی را که با دقت منتظر تولد یک اندیشه مذهبی بودند و زندگی و تولد دوباره معنا‌گرایی را آرزو می‌کردند سر ذوق آورد و آنها را امیدوار کرد. شخصیتی مانند امام‌خمینی شخصیت فوق‌العاده با نفوذ و ارزشمندی بود که شما باید بدانید همیشه برای ما مورد احترام بوده است. حتی کسانی که مذهبی نبودند هم شخصیت امام را فوق‌العاده با ارزش و با احترام می‌دانستند. حتی افرادی که دشمنی خاصی با عقاید مذهبی ایشان داشتند، اعم از اینکه مسلمان باشند یا نه و حتی کسانی که امام خمینی را به‌عنوان یک خطر برای ایدئولوژی و اندیشه خودشان احساس می‌کردند، اینها هم نمی‌توانستند از آن قدرت و اندیشه امام شانه خالی کنند و آن را نپذیرند. آنها هم تحت این نیروی معنوی و صلاحیت اخلاقی و اندیشه امام قرار می‌گرفتند. این حسی که اکنون برایتان نقل می‌کنم مربوط است به همان سال‌های اولی که در سطح جهانی تعداد خیلی کمی مسلمان بودند و مسلمانان در ایتالیا و اروپا بیشتر سنی بودند و اسلام شیعه وجود نداشت، ولی در مورد امام خمینی یک تبعیت محض وجود داشت. یعنی حس احترام فوق‌العاده‌ای از طرف مسلمانان سنی جهان و حتی گروه اخوان‌المسلمین به ایشان وجود داشت که بالاخره یک رهبر مذهبی واقعی پیدا شده است. رهبری که می‌خواهد به جای رد کردن، جذب کند و رهبری که می‌خواهد همه را متحد کند. رهبری که می‌خواهد تمام نیروهای اسلامی را متحد کند و همه شدیداً تبعیت می‌کند و مجذوب این اندیشه وحدت‌گرایانه امام خمینی بودند.

فکر می‌کنید ایران در بازگرداندن معنویت به دنیا چقدر موفق بوده است؟ و اگر هم در این راه ضعف و مشکلی بوده علت چیست؟

متأسفانه نمی‌توانم همه وقایعی که در ایران اتفاق افتاده است را بگویم، من فقط تجربه خودم را می‌گویم. در زمان انقلاب وقایع ایران را دنبال می‌کردم و برای ما خیلی جالب بود و خیلی با علاقه و با توجه اخبار ایران را دنبال می‌کردیم. اما آن چیزی را که خودم در مکه و مدینه دیدم و یادم است این است که در 33 سال پیش که انقلاب تازه پیروز شده بود و من تازه مسلمان شده بودم برای اولین بار به مکه رفتم، در آنجا یک خانواده ایرانی را دیدم، این خانواده خیلی مشخص روحیه انقلابی داشتند، البته طوری نبود که شما احساس کنید که اینها افراطی یا بنیادگرا هستند ولی آنقدر رفتارهای اینها پر از شور و شوق و سرشار از روح معنوی بود که فکر می‌کردی که متعلق به یک زمان و عصر دیگری هستند، یعنی حس خیلی خوبی به انسان دست می‌داد. با آن حجاب خانم خانواده معلوم بود که به حجاب خود معتقد هستند و حجاب از سر اجبار و ازسرباز کردنی نبود. البته امروزه هم آقایان و خانم‌های زیادی درایران هستند که هم محجبه و فعال هستند.

حالا با توجه به گذشت سه دهه از نظام اسلامی ایران، فکر می‌کنید دلیل افزایش فشار بر ایران چیست؟ آیا واقعاً همان مسائلی که مطرح می‌کنند از قبیل حقوق بشر، تروریسم و مسئله هسته‌ای باعث این فشارها شده‌اند؟

حملات رسانه‌ای و تبلیغاتی که به ایران می‌شود، همه بهانه است. همان‌طور که انسان باور نمی‌کند که وقتی غربی‌ها از حقوق بشر صحبت کنند. اگر به چین حمله دیپلماتیک می‌کنند، اتهام‌شان این است که چین به نقض حقوق بشر محکوم است یا کشورهای دیگر که ایران را به نقض حقوق بشر محکوم می‌کنند در واقع حقوق بشر و تروریسم مثل یک ابزارهایی هستند که آمریکا بر روی میز نگه داشته تا در مواقعی که لازم شد از آنها استفاده کند. از طرف دیگر تمام کشورهایی که تابع آمریکا و کشورهای غربی باشند، باید دربرابر استراتژی و در برابر اهداف جهانی‌سازی آمریکا فرمان‌بردار باشند و اعتراض نکنند این کشورها از دید آمریکا هر کاری که انجام دهند مجاز هستند و هیچ مشکلی هم ندارند، تازه اگر دیکتاتور هم باشند بهتر است! اما تا آنجایی مورد استفاده قرار می‌گیرند که مطیع باشند. کما اینکه آمریکا برای 30 سال از حکومت دیکتاتوری صدام به تمام معنا حمایت کرد. 40 سال هم با مبارک همکاری کردند، همین‌طور قزافی که اول او را به‌عنوان دیکتاتور معرفی کردند و بعد گفتند که لیبی یک کشور دوست است! و بعد دوباره همان‌طور که صلاح می‌دانستند او را به‌عنوان یک دیکتاتور معرفی کرده و علیه وی وارد عمل شدند.

با توجه به اینکه حقوق بشر از موضوعات اساسی در روابط بین‌الملل است و اینکه برای ایران گزارش‌گر ویژه تعیین شده و ایشان معتقد است که در ایران حقوق اقلیت‌های دینی رعایت نمی‌شود، می‌خواستیم که مقایسه‌ای تطبیقی داشته باشید بین آزادی اقلیت‌ها در ایران با کشورهای اروپایی. به عبارت دقیق‌تر آزادی در انجام اعمال مذهبی در کشور ایران را مقایسه کنید با اروپا.

این حقوق بشر هم یکی از داستان‌های مضحکی است که امریکایی‌ها خوب بلد هستند درست کنند. قضیه حقوق اقلیت‌ها در ایران دقیقاً یکی از این بهانه‌های واهی است، برای این که دلیلی شود برای حمله به ایران. آنها موضوعی را درست می‌کنند و بزرگ می‌کنند و از آن استفاده تبلیغاتی هم می‌کنند که اساساً پایه و اساس منطقی ندارد. مثلاً کشور چین یک رشد اقتصادی فوق‌العاده‌ای دارد و در حال تصاحب تمام بازار نه تنها اروپا، بلکه جهان است. خوب این تمام منافع آن صاحبان قدرت و ثروت را به خطر می‌اندازد و چه ابزاری بهتر از استفاده از حقوق بشر می‌تواند چین را از دید افکار عمومی به‌عنوان یک خطر و به عنوان یک کشور غیرانسانی معرفی کند؟! یعنی دقیقاً استفاده ابزاری از حقوق بشر و متهم کردن چین به نقض حقوق بشر. یک شخصی بنام «دالائی‌لاما» که در واقع به عنوان پاپ بودائیان شناخته می‌شود، پول خیلی خوبی از سازمانCIA می‌گیرد یا اصلاً یک مامور مستقیم CIA است. این شخص به جای اینکه در معبد باشد، پیوسته در کشورهای اروپایی می‌چرخد و جلوی تلویزیون‌ها ظاهر می‌شود از کشتار مردم تبت توسط دولت چین می‌گوید. اینها دغدغه حقوق بشر ندارد، اینها همه قصه‌هایی است که تکرار می‌شود، اینها مصداق بارز استفاده ابزاری از موضوع زیبایی بنام حقوق بشر است.

 

شما وضعیت ایران را در مقایسه با دیگر کشورها چگونه ارزیابی می‌کنید؟

طبیعتاً هیچ دلیلی ندارم برای اینکه بخواهم مبلغ ایران باشم و بخواهم تبلیغات کنم، برای اینکه بگویم در ایران همه چیز خوب است و کشور خیلی خوبی است. آن چیزی که واقعیت است و از نتیجه مشاهدات خودم می‌بینم و از تحلیل‌های خودم بدست می‌آورم را می‌گویم. ایران را کشوری می‌بینم که گام‌های بزرگی برمی‌دارد و در همه زمینه‌ها پیشرفت دارد. البته طبیعتاً در ایران هم مانند همه کشورها مشکلاتی وجود دارد، ولی به اعتقاد من ایران در حال حرکت رو به جلو در همه زمینه‌هاست. آنچه که الان از ایران به‌عنوان یک کشور متحجر و غیرانسانی در غرب نام برده می‌شود همان استفاده ابزای از یک سری شعارها و مطالب زیبایی است که فقط اهداف پلیدی را دنبال می‌کنند.

 

نشریه اشارت،موسسه راهبردی دیده بان




انتهای متن/

در همین زمینه بخوانید:

دوشنبه, 29 تیر 1394 ساعت 09:52